اولین محرم
قشنگ ترینم سلام امسال اولین محرم بود که شما کنار مامان و بابا بودی ،یادش بخیر سال پیش مامان تازه وارد ماه 9 شده بود که برا عاشورا و تاسوعا رفتیم تهران وشاه عبدالعظیم و چقدر استرس داشتم که نکنه مسافرت تو ماه آخر برا نی نی گلم ضرر داشته باشه،هی روزگار قربونت برم عروسک خانوم که وقتی هیات های عزاداری می دیدی از ذوقت دست میزدی و نانای می کردی ولی بالاخره بعد از چند روز یاد گرفتی سینه بزنی راستی یه عالمه هم بهت غذای نذری دادم خوشگل خانوم شب تاسوعا انقدر سرد بود و بارونی که کلی لباس تنت کرده بودم شده بودی عین آدم آهنی وقتی رفتیم خیابون وسط اون همه سر و صدا یهو دیدم بغل بابا سرپا خوابت برده جیگرم مامان فدات بشه ببین چه جوری خوابید...
نویسنده :
مامان جون
10:00